وصیت نامه شهید گرانقدر حسین گلی ارسال توسط:admin 14 ژانویه 2015 در وصایای شهدای آیسک نظری بدهید وصیت نامه اول شهید گرانقدر حسین گلی بسم رب الشهدا و الصدیقین این وصیّت نامهها انسان را میلرزاند و بیدار میکند. (امام خمینی (ره)) اوّل تزکیه بعد شهادت شهادت نامه بنام پروردگار، بنام آفرینندهی آسمانها، بنام پروردگار حسین سیدالشهدا (علیه السلام)، و خمینی بتشکن. سلام ای مادر و پدر و همسرم، اکنون که توفیق آنرا پیدا نمودم تا میدان امتحان الهی را دریابم، امیدوارم در این راه فاتح، شاد و مسرور در بازگشت با قلبی آکنده از شادی و نوای پیروزی بر لبانم بر آغوشتان باز گردم. انشاءالله اگر که کولهبار هجرت بستهام و خود را برای جهاد اصغر آماده کردهام، امیدوارم که بتوانم در جهاد اکبر پیروز شوم و آنگونه که مکتب اسلام خواسته است بتوانم خود را سرباز جندالله قرار دهم. مادرم آیا از اینکه از وجود پر ثمرت یک شهید پرورش یافته و در مکتب الهی بیرون آمده است افتخار نمیکنی؟ آیا از اینکه توانستهای در مهمترین برهه از زمان آن هم زمانی که اسلام عزیز مورد حملات گوناگون گروههای زمان قرار گرفته مثبت است که درود خدا و رسول خدا بر تو باد که چه خوب خدا و رسول خدا را شناختهای و از امتحان الهی سربلند و فاتح بیرون آمدهای. مادر عزیزم خوب میدانم که طاقت شنیدن خبر شهادت فرزندت را نداری، ولی بدان که باید صبر و استقامت کرد. آیا حسین در کربلا یا زینب در آن همه مصیبتها را فراموش کردهاید؟ آیا فراموش کردهاید که زینب چگونه فریاد حسین (علیه السلام) را در برابر جبّاران تاریخ اقامه کرد؟ امّا ای امّت حزبالله زبان مرا باز بگزارید تا ببینند که تا آخرین نفس کلمهی لا اله الا الله بر زبانم جاری بوده است، چشمهایم را باز بگذارید تا ببینند که این راه را چشم بسته نرفتهام، دستهایم را از تابوت بیرون بگذارید تا ببینند که با خود چیزی را نبردهام، تفنگم را همچنان بدون فشنگ بر روی قبرم بگذارید تا ببینند تا آخرین گلوله در مقابل دشمن جنگیدهام، مشتهایم را گرهگره بگذارید تا ببینند که تا آخرین نفس و تا آخرین قطرهی خونم تسلیم دشمن نشدهام. ارالها به پدر و مادر و همسرم صبری چون علی (علیه السلام) و فاطمهی زهرا« علیها سلام» عنایت فرما تا به جای گریه و زاری به درگاهت شکرگزاری نمایند و امیدوارم که دخترم زینبوار و پسرم هم راه خودم و دیگر شهدا انجام وظیفه نماید. و ای شهدا اسلحهی گرم شما بر روی زمین نمیماند و ای ابوفاضل که دلم برایت همچون آهنی که از کورهی داغ بر میدارند کباب است، هر روز برایت دعا میکنم و از تو و بقیهی شهدا میخواهم که شما از خداوند بخواهید که من گنهکار را ببخشد و از کلیهی برادران میخواهم که در تشییع جنازهام شرکت کنند و هیچ کینه و ناراحتی نباشد و از تمام دوستان و خویشان التماس دعا دارم. و امّا ای کسانیکه زیاد به مال دنیا دل بستهاید و حرس مال دنیا را میخورید، آیا کسی بوده که این مال را با خودش ببرد؟ چرا همانطور که کیسهای را برای مال و اموال خود فراهم کردهاید، برای آخرت کیسهای را فراهم نمیکنید؟ من بندهی گنهکار کوچک تر از آنم که برای شما ملّت حزبالله وصیّتی داشته باشم ولی باز هم اگر گنهکارم ولی خدا آگاه است که به مال دنیا دلبستگی ندارم و از خدا میخواهم که گناهان مرا ببخشد و قلم عفو بر روی کارهای زشت من بکشد. یک بند شعری را نوشتهام، امیدوارم که این ریسمان هایی که به بعضی وابسته است خداوند قوّت بدهد تا این موانع را عبور کنند و به جبههها بیایید. بحر گذار عمر منشین تا گذار عمر ببینی چونکه آب رفته را نیاید به جوی خویشتن باز و در آخر از پدر و مادر و همسرم اگر که در مدّت عمرم از من اذیّتی دیدهاید مرا ببخشید. و ای مادرم که از زمانی که انقلاب آمده است اشک شما خشک نشده است، چقدر فراغ مرا در زمان خدمت کشیدهاید ولی از خداوند در این بیابان باز که جزء بلبلان هیچ شبئی نیست میخواهم که به شما صبر عنایت فرماید و از همسرم اگر که طاعت شوهری را به جای نیاوردم مرا ببخشید، و از فرزندانم فاطمه و مهدی میخواهم که مرا ببخشند اگر که طاعت پدری را انجام ندادهام. و در آخر از برادران همسایه بخصوص غلامرضا عربی التماس دعا دارم و امیدوارم از اینکه به فکر خانوادهی ما بودند خداوند به ایشان صبر و عجل عنایت فرماید. و الأن برادر حسن دهقان اینجا هستند و از ملّت ایران میخواهم که غیبت را آب در سر سفرهی خود قرار ندهند و از غیبت و دروغگویی خودداری کنند و به فکر جواب گفتن روز قیامت هم باشند و در آخر به گفتهی شهید ابوفاضل « وحدت وحدت » دیدار ما و شما روز قیامت، خدا یار و نگه دارتان. همه عیب خلق گفتن نه مروّت است و مردی نظری به خویشتن کن که همه گناه داری حسین گلی ۶۵/۹/۲۸ وصیت نامه دوم شهید گرانقدر حسین گلی بسمه تعالی با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب و سلام بر ملّت رنج کشیدهی ایران، بخصوص آیسک خودمان. و سلام فراوان بر خانوادههای شهدای اسلام، بخصوص خانوادهای شهید علمدار، شهید آینهدار، شهید صنعتی و شهید والهی. پروردگارا تو را قسم میدهم به خون شهداء که صبر به خانوادههای شهداء عنایت فرما. خدایا از تو میخواهم که اگر شهید شدم من را همردیف شهداء قرار دهی. خدایا از تو میخواهم که هر که در این انقلاب توطئهای در میان مسلمانها بیندازد در هر لباسی و در هر مکانی که هست، خدایا ریشهی او را بکن. خدایا از تو میخواهم که اگر لیاقت شهید شدن را داشتم و شهید شدم به پدر و مادرم، بخصوص همسرم صبری دهی که انگار موقع دامادی من است. و اوّل اینکه از پدر و مادرم کمال تشکّر را دارم، و دوّم اینکه خیلی عذر میخواهم که هر وقت به جبهه میخواستم بیایم، اصلاً ناراحتی باعث حال این پدر و مادر نمیگردید. و امّا از مسئولین آیسک میخواهم که افرادی که فقیرتر هستند به آنها بیشتر کمک کنند و هر کاری را که دارند انجام دهند و یک وقت خیال نکنید که برای خودم میگویم، خدا را شاهد میگیرم که برای خانوادهام نیست. و امیدوارم که این درگیریهای آیسک به زودی زود بر طرف شود و همگی دست اتّحاد به هم بدهند و اگر خوب نشود تا قیام قیامت هم خوب نخواهد شد و هر نفر با دیگری دعوا نکند و دیگری به دیگری غیبت و تهمت نزند. چنانکه در اینجا می گوید: خواهی که دل تو چون شود آئینه ده چیز برون کن از داخل سینه بخل، حسد، کذب، حرام، غیبت ظلم، طمع، کبر، ریا، کینه و امّا برادران، به خدا قسم که اگر این ده چیز از درون سینه بیرون شود، دل ما مثل آئینه خواهد شد و امّا برادرانم، پرچم به خون ایستادهی حسین را برگیر و به پیش بتاز و چنان که گویی نعرهی شیر و نعرهی آسمان در هم آمیخته و در معرکه میتازد. چونکه وعدهی خداوند نزدیک است، از تمام برادران حلالیّت میطلبم. و مادر عزیزم، ای مهربان، بعد از شهادتم به جای گریه و اشک به کمک برادرانم در نبرد بشتاب. و تو پدر بزرگوارم، بعد از شهادتم به جای اینکه بگویی کمرم شکست، قامت راست کن و اسلحه برگیر و چنان به میدان بیا که گویی زلزله بر اندام دشمن افتاده. و در پایان از زحمات هر دوی شما که برای من کشیدید و مشقّات کشیدید تشکّر میکنم و امیدوارم که مرا عفو کنید و از خدا برای شما اجر عظیم طلب میکنم. و از دخترم میخواهم کارهای زینبی را در خود جای دهد. و از مادرش هم خیلی تشکّر میکنم که من با رضایت او به جبهه میآیم. و برای سوّمین بار بود که آمدم، و این همسر مهربان چنان روحیّه داشت که انگار میخواهم به مشهد بروم و بیایم، واصلاً در روحیهی او تأثیر نمیگذاشت، و او به زحمات خودش راضی بود. و در پایان از پدر و مادر و برادرانم و همسرم و دخترم، التماس دعا دارم و شعری را مینویسم که برادران همگی انشاء الله به جبهه بیایند و نگذارند که در بستر بمیرند. من چو مظلومان نمیخواهم که در بستر بمیرم میروم تا همچو مردان در دل سنگر بمیرم زندگی خواب است، امّا جرعهی جام شهادت میکُشم تا سر ببرم عشق را، شیرین بمیرم از شراب جان مادر، بادهی شکیم خوردم میروم تا با رضای کامل مادر بمیرم و از تمامی آیسکیها از کوچک و بزرگ میخواهم که اگر از من بدی دیدند، ببخشند. و همگی را به خدای بزرگ میسپارم به امید پیروزی. و در ضمن شعار همیشگی را فراموش نکنید و بیشتر آنرا در نماز جماعت بخوانید که واقعاً همین شعارها بود که ما را به پیروزی رسانید. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار والسّلام حسین گلی Views – 2538 آیسک امام جمعه عرب نماز جمعه وصیت نامه، وصایا ،شهید، شهدا ،شهید گرانقدر،حسین گلی، آیسک ،آیسکی ، گرانقدر، 2015-01-14 admin