پیامبر کربلا … ارسال توسط:admin 18 نوامبر 2014 در مناسبتهای ویژه, ويژه نامه محرم نظری بدهید تقدیر بود تو بمانى تا کربلا در کربلا نماند و عاشورا در پشت دیوارهاى زمان زندانى نشود. در تمام این چندسال، تو سفیر لحظه هاى عطشناک واقعه و پیامبر آیتى مانده اى که بر گلوى بریده بالاى نى، وحى شد! در تلاطم قطرات اشک تو، هنوز کاروان ماتم زده اسیران، جارى اند و در دل اندوهگینت، هفتاد و دو پیکر غرق خون، مرثیه مى خوانند. وقتى داغ آن همه مصیبت از دیدگان معصوم تو سرازیر مى شود و ناله هاى دردمندت فراگیر، تمام آبهاى دنیا، مبلّغ پیام کربلا مى شوند و کودکان شیرخوار، پرچمدار حماسه روشنگرى. عناصر دنیا به چشم برهم زدنى، در هیئت سفیران حسینى جلوه مى کنند و سایه سار درختان، هیکلهاى سیاهپوش عزا! با این همه، چه باک از آنکه خلفاى جور، پیامبران واقعه را به جرعه هاى زهر میهمان کنند؛ وقتى تو از تمام چشمه ها، چشم گریان براى عاشورا ساخته اى و در تمام سینه ها، بذر عشق حسین علیه السلام را پراکنده اى! جاودانترین صداها از گلوی تو برخاست و پژواک آن تا ابد رسوایی خونخواران اموی را در گوش زمان تکرار میکند. سفاکان اموی، در این خیال خام بهسر میبردند که با فاجعه کربلا، پیام عاشورا را خاموش کردهاند، اما پیام حماسه کربلا در دفتر سترگ تاریخ پایدار خواهد ماند. «فریاد گلبرگهای پرپر شده عاشورا از لبان تو بر آمده و برای همیشه در مشام تاریخ میچرخد و تعفن آن جور و ستم را جار میزند». جان باختن در راه سردار عشق برایت سهل بود و زنده ماندن سخت، اما مشیت الهی بیماری را برایت رقم زد؛ باید میماندی و با یاری عمهات زینب(سلام الله علیها) وجدان خفته مردمان را بیدار میکردی. مبارزه با ستمگری، ریشه در روح آسمانیات داشت، با فشار و اختناق حکام جبار، دستانت را بهسوی آسمان برداشتی و شِکوهات را در ظرف مناجات و دعا ریختی و فریاد زدی:«فرمان خداوند تعطیل شده، کتاب خداوند متروک گشته و سنتهای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بهدست تحریف سپرده شده.» همه مبهوت این همه شجاعت و ابهت که تو کیستی؟ ..اذان دادند تا به سکوت وادارت کنند . اشهد أنّ محمداً رسول الله… . «ای یزید! محمد جد من است یا تو؟ اگر گمان کنی جد توست، دروغ گفتی و کافر شدی و اگر جد من است، چرا خاندان او را کشتی؟» اذان تفسیر مى خواست. نام هاى مقدس، کلماتى بیش نبودند آن زمان که معانى، در ابعاد عصر خاموشى به شهادت رسیدند. شام بعد از آن ظهرِ تاریخى، دیگر نه تو را و نه تفسیر نام هاى مقدس را فراموش نکرد. صداى تو هنوز بر کنگره ها مى پیچد. اى باران تازیانه خورده، چه مقتدر از ضخامت چترهایى که مردمان بر خاطره هاى خود کشیده بودند، عبور کردى و فریاد برآوردى: انا ابن مکه و منى، انا ابن زمزم و الصفا… انا ابن محمد المصطفى… انا ابن على المرتضى… انا ابن فاطمه الزهرا… صداى تو سبزینه آن گیاه عجیبى است که در انتهاى صمیمیت حزن مى روید آنگاه که بر تپه وعظ نشستى، سرنوشت خونهاى عاشورا در بالاترین مرحله، تماشا شد. آنگاه که سخن گفتى، شام هلهله به ناگهانى از تأیید تو، به ندامت خویش رسید. اگرچه عبایت بوى خاکستر کربلا مى داد، صلابت واژه هایت را کوه ها به حسرت نشستند. اگرچه اشکهایت، هزاران دوبیتى عاشورایى و بر اندام نحیفت خط هاى زنجیر، خوانا بود، قدرت بیان تو، شام را به چشیدن رسوایى ها واداشت. امروز، در کنار این همه تحسین، تقویم، سوگوار کوچ توست مناجات تو، تفسیر راهى بود که تنهایىات را در اسارت خیمه ها رقم مى زد… و امروز، روز آخر مناجات توست؛ زیرا سرنوشت ابر گریه هاى تو، بالا رفتن بود براى پیوستن به خاطره على اصغر… . بدرود، على بن الحسین! خداوند، قالیچه سلیمانى سجاده ات را براى رسیدن به پایان ماجراى فراق آماده کرده است. عرفان تو، میوه شکفته در حادثه کربلاست بر قامت آزرده و رنجور دلت. راز و نیاز تو، طى درجات عشق است؛ آن هنگام که تنها شانه هاى مسجد، بار غربت تو را بر دوش مى کشند. روایت فراق تو را تنها ستون هاى ادعیه طاقت دارند تا بناى عاشقى را استوار نگه دارند. سفر تو، خبر ناگهانى رهایى ات از بند اسارت جسمى است که روح بلندت را توان کشیدن نداشت. اینک، تمام کلمات صحیفه صف کشیده اند تا بر پیکر غریب تو نماز بگزارند. تو، سالهاست در ارتفاع زخمهاى عاشورا به کوچ مى اندیشى. … و به همسفران آسمانى ات پیوستى شبهاى سرشار از ناله هاى مناجاتت به پایان رسیده اند و زمان در سکوت نفس گیر خود، به تنهایى فراق تو مى رسد و تو به وصال جاودانه عشق. دیگر تمام شد نفسهایى که وادى به وادى، در پى گمشدگان خویش، زنجیر در پاى طى کردى و به گریه رسیدى. دیگر تمام شد، خون گریه هاى سجاده عُزلت. آن همه بر آتش بودن و نجوشیدن، مثال صبرى بود که طراح عاشورا، سهم تو را در آن قرار داده بود. اینک، پایان ساعات امتحان مردانگى توست؛ گرچه عمرى است وصیت خود را به گوش سجاده ها زمزمه مى کنى و صحیفه مى سرایى. اکنون، دفتر خاطرات نینوا، با پرواز تو به فصل آخر مى رسد؛ بشتاب که سالهاست همسفران آسمانى ات تو را انتظار مى کشند، یا على بن الحسین! اگر تو نبودى، ما بر پلکان این همه گرداب، کدام دستاویز را به توسل مى جستیم؟! تویى که نامت، دلهاى گره خورده مان را به گشایش مى خواند. تویى که چشمان روشن و جهان گسترت، کابوس تاریکى را از خاطرمان مى زداید. تو فرزند آن بزرگى که رد قدمهاى عاشورایى اش، همچنان در کوچه هاى جانمان باقى است. ما را که سوگوار توایم، دریاب! یا سید الساجدین! Views – 1675 امام سجاد(علیه السلام)، حضرت زینب(سلام الله)، امام حسین(علیه السلام)، کربلا، واقعه، حماسه، یزید، شام، اذان، صحیفه، علی بن الحسین، سیدالساجدین،مکه، منی، زمزم و صفا 2014-11-18 admin