سردار عربی خاطرات سرهنگ پاسدار علی سهی ازسردار رشیداسلام شهید علیرضا عربی (خاطره اول) ارسال توسط:admin 09 دسامبر 2015 در اسلایدر, شهدای آیسک, مرکز سیدالشهداء نظری بدهید انسان وارسته و روح بلندی داشت ، البته صحبت کردن از ایشان بسیار سخت است ، شاید به ظاهر کسی که اولین بار با شهید روبرو می شد ، در ذهنش اینطور تداعی میکرد، تاخدای ناکرده انسان خشن الوصفی است ، ولی با یک بار مصافحه و نشست و برخاست با نامبرده ، نتیجه عکس می گرفتی ؛ چون انسانی رئوف و صبحت ها یش بسیار دلنشین بود ، وی کسی نبود جز “سردار علیرضا عربی” و یا به اصطلاح معروف همان “ ابوفاضل “ ، لذا هنگامیکه بنده با یکی از همراهان مقام معظّم رهبری (مدظله العالی ) از ایشان صحبت به میان آوردم ، وی گفت حضرت آقا ایشان را کاملاً می شناخت. خدا رحمتش کند و بر درجاتش بیفزاید . خاطره گفتن از شهید و شهیدان کار بسیار سخت و سنگین است ؛ چون شهید را نمی توان در یک بعُد و یک زاویه آنهم بوسیله بصیرت مادی تجسم کرد ، بلکه باید با ژرف نگری معنوی و مطالعه عمیق بصیرت درونی و ماوراء از انسان مادی به حافظه ذهن آورد و از زوایای مختلف مورد مطالعه قرارداد که متاسفانه ما انسان های آغشته به گناه از آن محروم هستیم . ولی شاید همین بصیرت مادی و قلم زنی ظاهر تحفه ای باشد برای آیندگان و جوانان پاک و بی آلایش که بتوانند با نگاه معنوی خود زوایای پنهان و آشکار شهید را از این قلم شکسته به زبان آورد، تا قطره ای از دریای بیکران ایشان بهره لازم را ببرند . خب، بنده یکی، چند خاطره که خود با این شهید درارتباط بوده و روح بلند او را دیده و از زبان شیرین او شنیده، و یکی هم توسط دوستم با واسطه گفت و شنود شده ، آن را به حافظه ذهن آورده و مکتوب نمودم . انشاءالله که خود این شهید ما را مورد لطف و عنایت خود قرار ، وشفاهت ما را در آخرت بنماید . (انشاء الله ) با تشکر سرهنگ پاسدار علی سهی خاطره اول : بنده با سردار عربی از خردادماه سال ۱۳۶۰ هنگامیکه در سپاه فردوس بعنوان بسیجی برای جبهه در حال آموزش بودم نسبتاً آشنا شدم . موضوع از اینجا شروع شد که بنده در نیمه دوم سال ۱۳۶۲ اوایل شروع بکار در سپاه پاسداران ، موقتاً بعنوان مسئول تسلیحات سپاه فردوس انجام وظیفه می نمودم و چون کار ما بشکلی بود که می بایست شبانه روزی در خدمت باشم، لذا کلید درب زندان سپاه هم در یک مقطع کوتاه در دست اینجانب بود و تعدادی از زندانیان هم با جرایم مختلف در آنجا نگهداری می شد ند. شهید عربی هم مسئولیت احداث پادگان ( قدس ) که در شرق شهرستان فردوس بنا می شد برعهده داشت؛ کار ایشان به این صورت بود که علاوه بر مدیریت و نظارت بر اجرای طرح جامع این پادگان ، و به جهت اینکه از توان خود بصورت بالقوه استفاده نماید و نیروی دیگری در این کار مشغول نکند ، و از سوی حفظ بیت المال شود ، هر روز صبح ، همه زندانیان که بعنوان بند آزاد ، زندانی بودند را جمع و جهت کار در این پادگان سوار خودرو ، و به آنجا می برد . کما اینکه وظیفه این سردار بزرگ نبود . ( البته مزایا و حقوق هم برای آنها در نظر گرفته بودند ، تا کمکی به خانواده هایشان بشود ) باید بگویم ایشان با آنها بسیار برخورد ملایم ، لطیف و برادرگونه ای داشت ، بطوریکه کوچکترین بی احترامی را به آنها روا نمی داشت ، بلکه همیشه توصیه به من و دوستان که به نوعی با آنها در تماس بودند می کرد : «« قریب به مضمون »» که علی __ ( با اسم کوچک بنده را صدا می زد ) __ راضی نیستم با این بنده خداها کوچکترین بی احترامی بکنی ، آنها در دست ما گرفتار هستند حالا یا از روی عمد یا ضعف مالی و یا ….. یک خطایی مرتکب شده اند ، باید با اینها کاملاً مدارا کرد ، و وقتی اینها را بر زبان می راند احساس می کردم اشک دور چشم هایش حلقه می زند و می گفت: تا می توانی دربین آنها باش ، اگر وسایل و یا به اصطلاح امروز « دسر و یا چیزی دیگر » می دهند برایشان تهیه کن، و باید عرض کنم اکثر شبها را تا پاسی از شب ، وقت خود را با آنها در زندان می گذراند . که همین امر باعث شده بود با وجود زن و فرزند ، بیشتر اوقات خود را شب ها در سپاه می گذراند و بیشتر وقت هم پیش همین بازداشتی ها و زندانی ها سپری می کرد ، بطوریکه گاها ً شب ها با آنها چایی و به قول معروف شب نشینی داشت و در حین اینکه گفت و مگو و درددل شان را می شنید، آنها را در لابه لای کلمات و محاورات خود نصحیت می کرد . به ما هم می گفت، شب ها برای آنها فیلم نمایش بده ، بخصوص فیلم توبه نصوح که آن موقع در همه جا رایج بود تا حوصله شان سر نرود، و گاهی که می شنید بعضی از دوستان همکار به دلایل کاری و….. ، برخورد تندی با این زندانیان داشته اند ، بسیار ناراحت و برآشفته می شد ، بشکلی که به آنها بانگ می زد ، شما با کسی که در دست ما زندانی است چرا این برخورد را می کنی!! یعنی باید گفت بسیار قلب رئوف و مهربانی داشت . و سعی می کرد ، تا جایی که امکان دارد برای بعضی از زندانیان که به انحاء مختلف نمی توانستند مرخصی بگیرند از مراجع قضایی و یا مسئولین مربوط مرخصی گرفته و پنج شنبه ، جمعه ها را به یک شکلی رها ، تا در کنار زن و بچه خوش بگذارنند. این یک گوشه از منش و سیره آن شهید بزرگوار بود . و باید عرض کنم از آن طرف هم زندانیان تمام وجوش آقا عیلرضا بود و هنگامیکه حضور نداشت و یا جبهه می رفت عزا می گرفتند . …….. ادامه دارد…. Views – 3356 خاطرات شهدا سردار شهید علیرضا عربی سرهنگ پاسدار علی سهی شهید عربی 2015-12-09 admin